کد مطلب:225207 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:310

بیعت کردن مردم بغداد با ابراهیم بن مهدی به خلافت و خلع مأمون را از خلافت
از این پیش در ذیل مجلدات مشكاة و نیز در ذیل أحوال اولاد مهدی بن منصور خلیفه باز نمودیم كه أبواسحاق ابراهیم بن مهدی خلیفه عباسی برادر هارون الرشید در كار سرود و نواختن به ملاهی و ارتكاب به فنون نواهی دمی قوی و به حسن منادمت و صحبت ممدوح اهل خبرت بود، و در طی احوال رشید نیز به پاره حالات او و لطف صنعت و مجالست او پاره حكایات مسطور شد.



[ صفحه 117]



چهره ی او سیاه چه مادرش جاریه سوداء و نامش شكله به فتح شین معجمه و نیز بكسر شین و سكون كاف و بعد از لام هاء بود، و ابراهیم با آن سواد لون و چرده ی سیاه سخت تنومند بود چندان كه به واسطه عظمت جثه او را تنین یعنی اژدها می نامیدند و به وفور فضل و ظرافت ادب و وسعت صدر و كف جواد امتیاز داشت و او را خلیفه اسود و ابن شكله به همین دو سبب می خواندند.

بالجمله به قول طبری و دیگران در این سال دویست و یكم مردم بغداد با ابراهیم ابن مهدی به خلافت بیعت كردند و مأمون را از خلافت خلع نمودند و سبب آن این بود كه از این پیش مذكور نمودیم كه جمعی در بغداد منكر خلافت مأمون شدند و گروهی به محاربت حسن بن سهل اجتماع نمودند تا گاهی كه حسن بن سهل ناچار شد و از بغداد خیمه بیرون كشید و این كین و كدورت در قلوب مردم بغداد و مأمون پای گرفت.

و چون مأمون با حضرت علی بن موسی الرضا علیهم السلام بیعت نمودند و مردمان را بپوشیدن جامه ی سبز مأمور ساخت، و نیز نامه حسن بن سهل برای عیسی بن محمد بن أبی خالد چنان كه مذكور شد وصول گرفت كه او را به بیعت با رضا علیه السلام و پوشش لباس سبز و افكندن جامه سیاه و تمام اهل بغداد امر كرده بود، و عیسی در روز سه شنبه پنج روز از شهر ذی الحجة الحرام گذشته مردمان را به قبول این امر و اطاعت فرمان مأمون بخواند.

جماعت عباسیان كه در بغداد حضور داشتند آشكار نمودند كه با ابراهیم ابن مهدی به خلافت بیعت كرده اند و مأمون را از خلافت خلع نموده اند، و ایشان در اول روز از محرم كه اول روز سنه آتیه است هر شخصی را ده دینار عطا می كنند پاره از مردم بغداد این امر را قبول كردند و برخی پذیرفتار نشدند تا گاهی كه آن مبلغ را عطا كردند.

و چون روز جمعه در رسید و اراده ی نماز نمودند خواستند تا ابراهیم را خلیفه سازند یعنی به جای منصور بن مهدی خلیفه مأمون گردانند پس مردی را



[ صفحه 118]



بفرمودند كه چون مؤذن بانگ به اذان بركشد بگوید ما می خواهیم به نام مأمون دعا كنیم پس از وی نام ابراهیم بریم كه خلیفه باشد.

و هم پوشیده با جماعتی قرار دادند كه چون نوبت اقامه رسید و آن مرد بگوید به نام مأمون دعا می نمایم شما به جمله یك دفعه برخیزید و به پای بایستید و بگوئید ما هیچ رضا بامری نمی دهیم تا گاهی كه با ابراهیم و بعد از ابراهیم با اسحاق بیعت نمائید و اصلا مأمون را از خلافت خلع كنید نمی خواهیم اموال ما را مأخوذ دارید چنانكه منصور این كار را می كرد، و از آن پس در خانه های خود بنشینید تا اگر كسی خواهد سخنی بگوید پاسخش را باز دهید.

بالجمله در این جمعه نماز جمعه را نگذاشتند و كسی امامت نماز نكرد و هیچ كس خطبه نراند بلكه مردمان چهار ركعت به پای بردند و از آن پس به راه خویش برفتند، و این حكایت در روز جمعه دو شب از شهر ذی الحجه سال دویست و یكم بر جای مانده روی داد چنانكه متمم این داستان به جای خود مسطور آید.